داستان غم انگیزیست دستی که داس را برداشت همان دستیست که یک روز در مزرعه گندم کاشت. ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ ﺍﻣﺎ . پاکت سیگار رو آورد جلوم. از یه جایی به بعد دیگه یادت میره که درد داری.

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم. چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم. فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم. همچو منصور خريدار سر دار شدم. كه به جان آمدم و شهره بازار شدم. جامه زهد و ريا ك ندم و بر تن كردم.

هر وعده که دادند به ما باد هوا بود. هر نکته که گفتند غلط بود و ریا بود. چوپانی این گله به گرگان بسپردند. اینها همه از غفلت و بیحالی ما بود! خوردند و شکستند و دریدند و تکاندند. هر چیز در این خانه بی برگ و نوا بود . گفتند چنینیم و چنانیم دریغا . اینها همه لالایی خواباندن ما بود! ایکاش در دیزی ما باز نمی ماند.

زندگی مثل معمایی مفهومیست که در پسان رازهایی پنهان شده پس . از جنبه ی دیگری به ان نگاه کن و پاسخ سوال چگونه زیستن را در ان بیاب. عاشقانه های من برای تو. دل نوشته های دختر یخی. اسپمر انواع وبلاگ ها و ایمیل. عشق فقط یک کلام حسین ع. من و خودم از نسل ستاره ها. گفت و گو های تنهایی. دنیای ابی ها و قرمز ها.

این وبلاگ دارای نکات خواندنی برای همه ی افراد جامعه می باشد. دلم فقط سکوت می خواهد و یک نیمکت و غروب. من باشم و خدای خود. بگوید و گوش جان بسپارم به صدای زیبایش. دستانم را انقدر بالا میبرم. شاید لمس کنم دستان مهربانش را. دستانی که هیچگاه دستانم را رها نخواهد کرد. خدایی که من را منحصر به فرد میداند. دعا کنی و به س.

زمان زیادی گذشت که نبودم راستش به هیچ عنوان حسش نبود. دوستان خیلی بهم میگن چرا آپ نمیکنی. اومدم که بگم منم هستم و دلم واقعا برای این فضا تنگ شده بود البته لازم بود که نباشم چون یه جور برام روزمرگی و روتیین بود. خداروشکر تو این مدتی که نبودم اتفاقات خوبی برام افتاد از جمله زیارت علی بن موسی الرضا و رفتن به معراج شهدا هستش که واقعا انتظارشو نداشتم. خدایا بازم هوای بنده هاتو داشته باش. می نویسم از امروزی که خیلی عجیب بوووود.